عشق دوستی

بیایید عاشقانه زندگی کنیم

عشق دوستی

بیایید عاشقانه زندگی کنیم

شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمی ره

واسه هر کسی که می گم قصه شو آتیش می گیره
دل من یه دریا خون بود چشم تو یه دنیا تردید
آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید
شب رفتنت یه ماهی ، توی خشکی رفت و جون داد
زلزله خیلی دلا رو ، اون شب از غصه تکون داد
غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن
پا به پام عکسای نازت ، اومدن تا صبح نشستن
تو چرا از اینجا رفتی ، تو که مثل قصه هایی
گله ام از چه چیزی باشه ، نه بدی ، نه بی وفایی
شب رفتنت نوشتی ، شدی قربونی تقدیر
نقره اشکای من شد ، توی گردنت یه زنجیر
شب تلخ رفتن تو ، گلدونامون اشکی بودن
قحطی سفیدی یا بود ، همه انگار مشکی بودن
شب رفتنت که رفتی گفتی دیگه چاره ای نیس
دیدم اون بالاها انگار ، عکس هیچ ستاره ای نیس
شب رفتن تو یاسا ، دلمو دلداری دادن
اونا عاشقن ولیکن ، تنها نیستن که ، زیادن
بارون اون شب دسشو از شر چشمام بر نمی داشت
من تا می خواستم ببارم هر کسی می دید ، نمی گذاشت
شب رفتن تو رفتم ، سراغ تنها نوارت
اون که واسم همه چیز بود آره تنها یادگارت
سرنوشت ما یه میدون ، زندگی ولی یه بازی
پیش اسم ما نوشتن ، حقته باید ببازی
شب رفتن تو خوندن ، واسه من همه لالایی
یکی می گفت که غریبی ، یکی می گفت بی وفایی
شب رفتن تو ابرا ، واشه گریه کم آوردن
آشناها برای زخم وا شده ام مرهم آوردن
شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد
قلب آرزوهام اون شب واسه همیشه وایستاد
شب رفتن تو غربت ، جای اونجا ، اینجا پیچید
دل تو بدون منظور ، رفت و خوشبختی مو دزدید
شب رفتن تو دیدم ، یکی از قناریا مرد
فرداش اما دس قسمت ، اون یکی رم با خودش برد
شب رفتن تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن
این همه آدم چرا من ؟ پس با من چه فرقی داشتن
شب رقتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه
قول تو آروم گذاشتم ، پیش قرآن لب طاقچه
شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن
پیش شاعرا که دائم از مسافر می نویسن
شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت
هیچ زمون روشن نمیشه واسه کسی چراغت
شب رفتن تو دیدم خیلیه غمای شاعر
روی شیشه مون نوشتم می شینم به پات مسافر
برو تا همه بدونن سفرم انقدرا بد نیس
واسه گفتن از تو اما ، هیچکی شاعری بلد نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد